سرمقاله؛ مرگ بهانه است

مرگ‌ها متفاوتند،‌ چون زندگی‌ها متفاوتند،‌ اهداف هم، برنامه‌ها هم. هنوز قاب عکس آن روحانی و همسر محجبه‌اش که با سیل کرمان به اقیانوس رحمت خدا رسیدند مقابل دیدگانم است. چه موج‌سواری‌ و مظلوم‌نمایی‌ای کردند پشت تابوت‌شان، همان طلبه‌هایی که زخم‌زبان می‌شنیدند ولی کارشان را تعطیل نمی‌کردند. بازی روی موج‌، وقتی شکوهمند است که خود را با خالق موج همسو ببینی. در این صورت تو هم به همان مقصدی می‌رسی که دلِ تو و دلِ خالق موج به سویش گسیل شده.
ولی وقتی موج را دیگری بسازد و تو بخواهی بر آن سوار شوی، به ساحلی می‌رسی که آن دیگری برایت در نظر گرفته، نه آنچه خودت مشتاق آنی؛ این دیگر کار دلچسبی نیست،‌ استعمار است، خیانت است، ‌باید مدام حواست به جای دیگر باشد تا قاعده بازی را از او بیاموزی. فرمان حرکت را او صادر می‌کند. توقف را هم. حتی چگونگی حرکت و توقف را هم.
موج‌ها در زندگی بسیارند و سوار بر آنها شدن هم، مهارت می‌خواهد و به همین خاطر است که مرگ‌ها متفاوتند؛ زیرا «بر کدام موج نشستن» انتخابی است که تعویض آن اگر چه ممکن، ولی فرصت‌ها را زائل می‌کند. اما مگر انسان می‌داند که مرگ در کدام لحظه سراغش می‌آید؛ لحظه‌ای که بر امواج خروشان کدام مقصد نشسته‌ است قرار است به ساحل برسد؟ کدام ساحل؟
اما موج دنیا نشان داده که اهلش را به مقصد دلپذیری رهنمون نمی‌شود. جریانات پرفراز و نشیب آن خیلی وقت‌ها مسیر عوض کرده و راه گم می‌کنند؛ خیلی وقت‌ها در خودشان فرورفته و فروکش می‌کنند… در چنین شرایطی باید به سفینه مستحکمی اتکا کرد. سفینه‌ای همچون حسین که امواج خروشان را هم با خود جهت می‌دهد و هنوز هم ساحل ابدی خویش را، «کربلا» می‌داند. و این بی‌سبب نیست! زیرا مرگ او نیز متفاوت است. او جان داد تا مردگان جان بگیرند . هر کس بر این موج سوار شود، مقصدش کربلاست حتی اگر در حرم رضوی باشد یا کشمیر یا شلمچه یا …

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *