کوچکتر که بودم گاهی توی قفسه کتاب های پدرم چشم میدواندم و اسم یا طرح هر کدام برایم جذاب بود را برمیداشتم، چند صفحهای ورق میزدم و حالا یا چیزی یاد میگرفتم یا نه، میگذاشتمش سرجایش. کمتر باری میشد آن دایره سرخ چشمم را ندُزدَد؛ اگرچه الف و لام اول «الحیاه» نشان از زبان عربیاش […]