سرمقاله؛ ریشه اجتهاد

بحث که توی حجره بالا گرفت طاقتم طاق شد و زدم بیرون: آقا بسّه دیگه! بحثتون به مجادله کشیده؛ لطفاً دیگه ادامه ندید! اگه واقعاً سوالی دارید هم می‌تونید از استاد بپرسید!

چند وقتی بود که به بهانه اردوی جهادی مدرسه، بحث درباره کارِ جهادی و زیّ طلبگی دوباره داغ شده بود و هریک از علمای مقدمات و سطوح هم برای خودش

فتوایی صادر می‌کرد!! مخالفین، عبا رو به کول می‌کشیدند و می‌گفتند: ما باید وجاهت علمی خودمون رو حفظ کنیم، صرفاً در جایگاه هدایت و راهبری باشیم و مردم کار رو پیش ببرن. تشخیص موضوع هم

به عهده مکلفه! موافقین هم که دلائل زیادی داشتن برای این که خدمات اجتماعی جزء لاینفکّ هویّت طلبگیه.

وقتِ گعده عصرانه بود و حجره استاد مثل همیشه متراکم! استاد شیفته امام بود! اون‌قدر که حتی لحن حرف زدنش هم به لحن امام متمایل شده بود. طلبه رو که می‌دید، قبل از اون‌که حرفی بزنه انگار حرفِ دلش رو می‌دونست و با نَفَس گرمش خیلی زود آرومش می‌کرد.

استاد گفت: ما همه رهگذریم در این دنیا. هیچ کس از خودش هیچ ندارد. هرچه هست از اوست. مبادا یک کسی از شما برای خودش یک جور شأنی قائل بشود که خود را برای مردم بیشتر از یک خدمتگزار بداند. انبیای خدا هم که آمدند، برای همین منظور آمدند. حضرت امیر؟س؟ هم برای همین مردم چاه حفر می‌کرد و باغ درست می‌کرد. اوجِ طلبگی‌ ما زیّ خدمت به مردم است. ما نباید از به زبان آوردن این حرف شرم داشته باشیم.

قلّه اجتهاد از کثرت جَهد حاصل می‌شود. ریشه اجتهاد، جهاد برای خداست. این سخنِ شیطان است که بچسبید به درس و لحظه‌ای از فقه غافل نشوید. اهمّ امور، دعوتِ الی الخیر است و ما هم آمده‌ایم

که با کوشش و اجتهاد، از قناتِ زلالِ فقه آل محمّد

برای اهل و عیالمان آب بکشیم. در کافی آمده است که آن مصاحبِ حضرت صادق؟س؟ دید عرق از پیشانی مبارکش جاریست. عرض کرد: آقاجان! فدایتان شوم، بگذارید من بیل بزنم! مولای ما فرمود: من دوست

دارم که مرد برای کسب معیشتش زیر آفتاب کار کند  و رنج بکشد. این آینه روبروی ماست! ما باید به سمت این قلّه حرکت بکنیم…

نویسنده: عبدالحمید ابراهیمی نیا

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *