حاج عبدالله والی، انوار المصطفی، شهید حججی، انصارالمهدی، شهید سلیمانی، اسلام ناب محمدی، شهید مالامیری، رضویون، شهدای روحانی، عهد خیمه، شهدای مقاومت، ولی عصر و… .
اگر بخواهیم با کلمات بالا جمله بسازیم تنها به یک خروجی میرسیم: این گروههای جهادی گرد هم آمدهاند تا توان خود را به توان خدا کنند و در حد ظرفیت خود از حاصل، دلوی از دستان لرزان پیرزنی به کمک بگیرند، آب آن را به پای گُلی جوان بریزند، زنبورها را با شعر و صلوات به خوردن شهد آن گل دعوت کنند و از او عسلی آکنده از بوی پونه و ریحان به یادگار بگیرند و در استکانی بلورین که از شیر تازهی گاوهای سربهزیر، سرریز شده است حل کنند و سپس جادهای را به ضربات پتک عشق و اراده هموار سازند تا بتوانند این معجون داغ بهشتی را در زمستانها، بارانها و بورانها، به مردم سایر نقاط برسانند.
این نامها، تا پیش از این تنها کلماتی تنها بودند که مثل رمزی گنگ، بر صفحهی شنی مناطق محروم نگاشته میشدند. اما حالا این کلمات جملهای شدهاند در کتاب سنگی روزگار. آمدهاند تا کاری بزرگ را با هزار دستی که همداستان شدهاند به پایان برند.
این گروهها، سالها هر یک نخی و سوزنی و پارچهای بودند که به تنهایی، دردی را چندان دوا نبودند. اما اکنون در کنار هم پالتوی دوختهاند از توان تن خویش که ایثارگرانه، آن را بر تن رنجور مردمان نادار و ناتوان میپوشانند تا این طور، مدافع حرم ایران باشند.
همین گروهها که تا چندی پیش میخی بودند رها در دل دیوار ریزان محرومیتها، اینک هر یک بیخ بندی را گرفتهاند تا «خیمهگاه خدمت» برپا شود و مردم از سایهی محرومیتهای مادی و فکری به زیر آن پناه ببرند. آن گاه دور عمود درخشانی که به دستان یتیمنواز علی(ع) برپا گشته است سینه بزنند و گرم امید و ایمان شوند. این جا حسینیهی ایران است و این نامها، خادمان افتخاری آن.