از طرف قرارگاه شهدای روحانیت قزوین برای سم پاشی معابر مامور شدیم. آن روز همراه آقا محمد از خیابان ولیعصر حرکت کردیم تا به سبزه میدان برسیم در مسیر اتفاقات جالبی افتاد. برخورد اول با رانندههای تاکسی سر ایستگاه بود. وقتی من را با لباس روحانیت در حال سم پاشی دیدند جلو آمدند و کمی از وضعیت جامعه و ویروس کرونا صحبت کردند. در همین زمان یکی از آنها با لحنی خاص گفت: حاج آقا کاسبی را عوض کردید؟
با تعجب پاسخ دادم: چطور؟
چقد میگیرین تا این سم پاشی را انجام میدین؟ خیلی!
رانندههای دیگر به حرف هایش اعتراض کردند! رو به آنها کردم و گفتم: اجازه بدید حرفش را بزنه !
ادامه داد: حاجی! یعنی باور کنیم شما مجانی کار انجام میدی! اونم برا کسانی که دارن به شما فحش میدن؟
نگاهم را چرخاندم و با آرامی گفتم: اگه امکان داره همه رانندهها بیان پیش ما! همراه رانندهها چند مسافر هم آمدند، همه که جمع شدند گفتم: چند نفر از شما ما را فحش میدین! میخوام درصد بگیرم!
قرار نیست به زبان بیارن! اگه به زبان نیاوردن، شما از کجا فهمیدی ما را فحش میدن؟ این جمله را که گفتم، راننده ها و بقیه خندیدند. ادامه داد: نه همه فحش نمیدن ولی نا راضیند! از من؟ نه، از آخوندا!
کمی با هم گفتگو کردیم، از خودم و زندگی اکثر طلاب، روحانیون و میزان شهریه و … در نهایت از محبت امثال خودش به روحانیت گفتم. چون با زبانی ساده واقعیت را بیان کردم، بعضی از رانندهها به نشانه تایید سر تکان میدادند. بعضیها از دوستان روحانی که میشناختن شاهد میآوردند.
گفتگو خیلی خوب پیش میرفت رو به آنها کردم و گفتم: حالا شما اسم چنتا از روحانیونی که میشناسی و فکر میکنی خیلی کاسبن رو بگو! انتظار داشتم حداقل یکی دو نفر اسم بگوید، اما هر چی فکر کرد چیزی یادش نمیآمد. نفس عمیقی کشید و گفت: منم شنیدم هیشکی و نمی شناسم! از وضعیت معیشتی مردم گله داشت و دولت را به اسم روحانیت میدانست.
برگشت و گفت: حاج آقا چرا آخوندا نمیان اینجوری روبرو با مردم حرف بزنند تا ماهم شما را بشناسیم …. به فکر فرو رفتم و حق را به او دادم زیرا ما با کنار کشیدن از جمع و اجتماع مردم و با سکوت اختیار کردن در حضور مردم باعث ایجاد ذهنیت غلط در آنان شدیم و حتما درصدی از تقصیر، از جانب خود ما است. در پایان بعضی ها سوال فقهی پرسیدند و عکس یادگاری گرفتند….