وقتی زور اتوبوس در حدی باشد که جای چنگ انداختن به آسفالت، شاهد چاقسلامتی لاستیک و جاده باشیم، مجبوریم خودمان را مجاب کنیم که: بخشی از لذت سفر به مسیرش است!
حتی اگر راه پیش رو، بیابانهای مشهد تا قم باشد و سیاهی شب دوم ماه(ذیالحجه)، روی تمام مسیر چادر کشیده باشد!
بعد از تمام شدن دوره کپسولطور مشهد -اجلاسیه جهادگران حوزوی و دانشگاهی- و سفری منقبضکننده و طولانیتر از حد معمول با اتوبوسی که صدای جیرجیر زهوار آن، برای صندلیهای تنگِ همچسبیدهاش سازی ناکوک میزد؛ حکما از لذتبخشترین حلالهای دنیا، رسیدن به خانه و خوابی عمیق فارغ از هر مشغلهای بود؛
موتورم توی حیاط دفتر بود؛ توی ذهنم فاصله دفتر تا خانه را مرور کردم؛ از زمانی که هندل موتور را بزنم تا وقتی زیر پتو در خواب ناز باشم ۱۵ دقیقه وقت میبرد؛ اما اتفاقی کوچک، به اندازه یک پنچری ریز، ۷۲ ساعت دیگر به آن ۱۵ دقیقه اضافه کرد!
۷ صبح پنچرگیری باز نبود، تصمیم گرفتم، دو ساعت توی دفتر باشم و بعد با موتور بروم دنبال تعمیرگاه.
شیخ ابوالفضل-مسئول دبیرخانه هماهنگی گروه های جهادی حوزه های علمیه کشور- هم خانه نرفته بود؛ تلفنی و اینترنتی دنبال بلیط قشم و کیش میگشت!
قبل از اینکه بپرسم چه شده که فیلش یاد هندوستان کرده؟! لابلای تماسهایش متوجه شدم، زلزله این بار سمت خلیج فارس رفته و قلب هرمزگان را جوری تکان داده که العین امارات هم به خود لرزیده است.
شیخ ابوالفضل میخواست زودتر به منطقه برسد و وضعیت را از نزدیک رصد کند. پروازهای بندرعباس لغو شده بودند و راه رسیدن به منطقه، یا زمینی بود یا سفر هوایی و دریایی به واسطه قشم و کیش…
این شد که صبح روز بعد ماشین ما جلوی حوزه علمیه هرمزگان ترمز زد. هوای داغ و شرجی هرمزگان قبل از شیخ مسلم -حجه الاسلام والمسلمین مسلم حیدرزاده، معاون تبلیغ حوزه علمیه استان هرمزگان- به استقبالمان آمد! چند دقیقه بعد در حالیکه زیر لباسهایمان دَم کرده بودیم، شیخ مسلم به جمع ما اضافه شد تا در ادامه مسیر به سمت مناطق آسیبدیده همراهمان باشد.
میگفت: شکر خدا آمار تلفات جانی، نسبت به قدرت و وسعت زلزله خیلی کم بوده؛ دلیلش هم این است که مردم منطقه دیروقت به خواب میروند و موقع زلزله هم اکثرا بیدار بودهاند.
[وقوع یک زلزله کوچک چند ثانیه قبل از زلزله ویرانگر هم مردم را هوشیار کرده بود و خیلیها را به حیاط و کوچه رسانده بود.]
فرمان ماشین سمت مناطق اهلسنت بندرلنگه و روستای سایه خوش میچرخید. روستایی که با آمار تخریب بیش از ۹۰ در صد منازل و ۵ جانباخته، بیشترین آسیب را در میان روستاهای زلزله زده تجربه کرده بود. در طول مسیر به شیخ مسلم زنگ زدند و گفتند، با توجه به اینکه پسلرزهها قطع نشده، برای اینکه در جاده دچار سانحه نشویم، با سرعت زیر ۸۰ کیلومتر حرکت کنیم؛ شیخ مسلم میگفت: کمی از دامنه کوههای مجاور جاده بر اثر زلزله به سمت جاده غش کرده بود که روز گذشته به همت نیروهای امداد، انسداد جادهها برطرف شد…
از برکات وجود گروه جهادی بومی در مناطق مختلف کشور، حضور به موقع برای خدمترسانی در هنگام وقوع حوادث غیرمترقبه است. گروه جهادی مدرسه علمیه آلالبیت(ع) بندر لنگه هم از همان گروههای جهادی بومی بود که از ساعات اولیه زلزله همراه ۳۰ طلبه به روستای سایهخوش آمده و دوشادوش سایر گروههای امدادی دست به کار شده بود. شیخ عبدالمهدی- حجه الاسلام والمسلمین عبدالمهدی حیدرزاده، مدیر مدرسه علمیه آلالبیت(ع)- میگفت: طلبههای جهادی مدرسه ما، با هماهنگی مسئولین حاضر در منطقه، در چهار محور مشغول خدمت هستند: اول، روحیه و تسلی دادن به زلزلهزدهها و خانوادههای داغدار؛ دوم، کمک در آواربرداری و بیرون آوردن وسایل ضروری مردم از زیر آوار؛ سوم، پخش مواد خوراکی و پوشاک بین مردم زلزلهزده؛ چهارم، گشت میدانی و رسیدگی به مشکلات موردی مردم
جلسه با طلاب جهادگر حاضر در روستای سایهخوش، اتمسفر خاصی داشت؛ دو تا چادر را شبیه دو اتاق تو در تو از طول به هم چسبانده بودند؛ چادر اول را خلوت کردند و ما را آنجا نشاندند، بقیه هم کیپ تا کیپ چپیدند توی چادر دوم؛ هنوز چیزی از ابتدای جلسه نگذشته بود که کل چادر گهواره شد و شروع کرد به تاب خوردن!
گفتند: چیزی نیست دیروز حدود ۳۰، ۴۰ تا از این پس لرزهها داشتیم! القصه این پس لرزه وقفهای در جلسه ایجاد نکرد؛ اما چند دقیقه بعد که یک برادر سپاهی چادر را بالا زد و گفت: حاج آقا ۳۰ تا نیرو لازم داریم، ظرف چند ثانیه چادر دوم کاملا خالی شد و جلسه با ۵، ۶ نفر ادامه پیدا کرد!
با گزارشی که حاج آقا پولادی-نماینده ولی فقیه در استان هرمزگان- و شیخ عبدالمهدی ارائه دادند و بعد از مشاهدات میدانی که داشتیم، به این جمعبندی رسیدیم که: نهادها و نیروهای داوطلب حضور به موقع و خوبی در منطقه داشتهاند و در حال حاضر، کمبود نیروی انسانی وجود ندارد. تعداد زیادی از خانوادههای زلزله زده به منزل بستگان خودشان در روستاها و شهرهای دیگر رفتند و برای بقیه اهالی هم چادر تأمین شده؛ درخواست گروههای مستقر در منطقه این بود که افراد و گروههای دغدغهمند، در تأمین کانکس، کولر، مواد خوراکی و بهداشتی و پوشاک به آنها کمک کنند و احتیاجی به حضور نیروی کمکی نیست.
در بازدید میدانی، خانههای پرشماری دیدیم که چنگال سخت و سیمانی سقف، گلوی خاطرات تلخ و شیرینشان را فشرده بود؛ با چند تا بیل و کلنگ میشد جریان زندگی را در آنها حس کرد… لباس نیمهکاره زیر چرخ خیاطی، عروسکهای جمع نشده یک دختربچه وسط اتاق، میوه و آجیل له شده، روی تکه شیشههای میزعسلی و اتاقهایی با درهای قفل شده که از سه طرف دیگر دیوارشان ریخته شده بود! همه آیات و عبرتهایی بودند که شکننده بودن زندگی و محل گذر بودن دنیا را از زیر آوار فریاد میزدند.
در این میان، آنچه موجب دلگرمی و تسلی آسیبدیدگان بود، غمخواری و خدمترسانی بیوقفه نیروهای امداد برای عبور از وضعیت بحرانی بود. تمام روستا رنگ خاکی به خود گرفته بود و غیر از آن، هیچ رنگ دیگری جلوهنمایی نمیکرد؛ فرمانده، دکتر، مهندس، طلبه، شیعه و سنی همه سرباز شده بودند و به مردم خدمت می کردند. حاج آقا پولادی میگفت: یک دکتر اهلسنت، که بومی منطقه بود پیش من آمد و گفت که، در مورد شیعیان و طلبهها چیزهایی شنیده بودیم که با آنچه از شما در این چند روز دیدیم، خیلی فرق داشت. این زلزله و مصائبش بالاخره تمام میشود، اما محبتی که داشتید هیچگاه از خاطر ما نخواهد رفت.
شیخ مسعود راهبر-امام جمعه اهلسنت بندر لنگه- هم که از کودکی همبازی فوتبال شیخ مسلم و عبدالمهدی بود، گفت: این همبستگی و اتحاد عملی در میدان خدمت، مطمئنا برای دشمنان و بدخواهان وحدت بین شیعیان و اهلسنت مأیوسکننده هست.
جلسات هماهنگی بعدی با مسئولین میدانی و نمایندگان گروههای جهادی هرمزگان این جمع بندی را داشت که:
گروههای جهادی حوزوی استان هرمزگان برای امدادرسانی در این زلزله کافی هستند و احتیاجی به گروههای خارج از استان نیست. استقرار گروههای تازه نفس هرمزگانی در سایر روستاهای زلزلهزده ضمن اهتمام نسبت به موضوع وحدت و همبستگی هم مطلوب است.
از برکات و توفیقهای بزرگ این سفر، دیدار کوتاه با کسی بود که با دستخط امام خمینی(ره)، امام جمعه بندرلنگه شد و با وجود اینکه فرصت و توانایی تبدیل شدن به یک مرجع نامدار را داشت، تصمیم گرفت در کنار مردم شیعه و سنی این خطه شرجی کشور بماند و برایشان پدری کند.
شیخ مسلم میگفت: من و خیلی از طلبههای جوان دیگر متأثر از اخلاق و منش آیهالله رکنی(مدظله) به طلبگی رو آوردیم.
همان نشست کوتاه کافی بود، تا ما هم مثل اهلسنت و شیعیان بندرلنگه شیفته ایشان شویم. خواستیم مصاحبه مبسوطی داشته باشیم و منتشر کنیم؛ گفت: کسی باید مصاحبه کند که کاری کرده باشد!
در راه برگشت از شرجی هرمزگان تا وقتی اولین قطرات بارانِ حوالی سیرجان تنِ گرمازده ماشین را قلقلک بدهد و ما را به خودمان بیاورد، توصیه صاف و سادهاش در ذهنم مرور میشد: موقع خدمترسانی از اخلاصتان هم مراقبت کنید تا زحماتتان هدر نرود!
خدا اگر بخواهد، اسباب هدایت و تذکر بندهاش را در چیزهای بسیار کوچک، به اندازه یک پنچری ریز هم قرار میدهد!