کتاب را که ورق میزنی، جزیینگریاش نظرت را جلب میکند و در عین حال، مبانی و کلیات را نیز از دست ندادهای و نسبت به آنها متقاعد شدهای. [البته که معمولا اختلافی در کلیات نیست و بیشتر اگر اختلافی هم هست در اجراست]. میگردی که سرنخی، راهکاری، اکسیری در این کتاب بیابی تا به کار بگیری و آسیبهای موجود را برای رسیدن به اهداف عالیه برطرف نمایی. البته تَه ذهنت فعالیتی تشکیلاتی، مؤمنانه، مجاهدانه یا همان «اردوی جهادی» خودمان، خلجان دارد اما اثری از آن نمییابی. وقت میگیری، میروی مدرسه صدوقی و گفتگو میکنی با نویسندهاش. او که سالها خودش در میدان تربیت و تعلیم مدیر بوده و حاصل تجاربش را برخلاف بسیاری که در سینه نگه داشتهاند آورده روی کاغذ، حالا میگوید «رشد همهجانبه طلاب در اردوهای جهادی قابل تحقق است، زیرا یک فرصت طلایی پیش آمده که طلاب ظرفیتهای خود را آزاد کرده و در ارتباط با مردم به منصه ظهور برسانند». میگوید «مدیر باید خودش در کنار طلبههایش در این اردوها شرکت کند، البته نه فقط برای کارهای یدی -که البته آن هم خوب است- بلکه برای نظارت و ارتباط».