به گزارش پایگاه اطلاعرسانی جهادگران حوروی، پیرزن با زبان آذری جسته و گریخته به من فهماند، میخواهد به دستشویی برود. با اشاره دست گفتم: «صبر کند تا ویلچر را بیاورم.» از او پرسیدم دمپائی؟ دوباره با ترکی گفت: «کفش ندارم» این را خوب فهمیدم. سریع از تخت روبرویی دمپایی قرض گرفتم تا روی ویلچر بنشیند. […]