در یکی از بخشها که مشغول کمک به یک بیمار کرونایی بودم و تازه به بخش ما آمده بود و منم فراموش کرده بودم که خودم را معرفی کنم، بعد از چند روز به من گفت ببخشید شغل شما چیست که هر روز اینجا میآیید؟ وقتی به او گفتم که من یک روحانی و طلبه هستم با تعجب گفت «جداً شما آخوند هستید»؟ سرش را زیر پتو برد و دیگر چیزی نگفت. دوباره که برای انجام کاری به اتاق این بیمار آمدم به من گفت؛ حاج آقا شرمنده ام و از شما خیلی معذرت می خواهم که همه کارهایم را به شما میگفتم، خواهش میکنم مرا حلال کنید، اصلاً فکر نمیکردم یک روحانی بیاید بیمارستان و همه کارهای شخصی بیمار را بدون هیچگونه منت و ناراحتی برایش انجام بدهد.