از “هر تیر برق، یک آخوند” رسیدند به عمامه_پرانی؛ از تهدید و توحش درمانده شدند و حالا و پس از ناتوانی در همراه کردن مردم با خود به تحقیر و تمسخر رسیدهاند. حال آنکه اگر ذرهای از آموزهها و اهداف روحانیت آگاهی داشتند میفهمیدند که این بازیها برای روحانیت نه جدید است و نه ترسناک. وقتی بر سر گل سرسبد هستی، رسول الله(ص)، فضولات میریختند و ناسزایش میگفتند و کودکان سنگش میزدند دیگر چه اهمیتی دارد که چند پسرک و دخترک فریبخورده، عمامه از سر روحانیون بیندازند و هِرهِرکُنان توهم بزنند که یک قدم به براندازی، نزدیکتر شدهاند؟
شهید مطهری میگوید انبیاء با نقاط ضعف افراد در میافتادند و در نتیجه، اغلب نامحبوب بودند؛ مگر شعیب نبی(ع) از شهرش اخراج نشد؟ مگر ابراهیم(ع) را به آتش نینداختند؟ مگر نبی ما(ص) نفرمود «ما اُوذیَ احد مثلَ ما اُوذیتُ»؟
اینکه عموم مردم ما با این کارهای سبک و زشت همراهی نمیکنند، نقطهٔ روشن مسئله است و یادآور آن جمله امام (ره) که «مردم ما از مردم حجاز و کوفه برترند»؛ اما پیش از هر چیزی باید توجه داشت که پوشیدن لباس روحانیت، اعلان موضع است؛ موضعگیری در قبال نفع واقعی مردم.
در تاریخ ایران، روحانیت همواره برای تحقق منافع مادی و معنوی مردم تلاش کرده. از صفویه و تلاش برای شکلگیری حکومتی قوی برای به قدرت رساندن ایران تا دخالت در سیاست برای پسگرفتن نفت از اجانب، از تلاش برای محدود کردن زورگوییهای پادشاهان خودسر تا تلاش برای منحرف نشدن مشروطیت، از مقابله با پهلوی دستنشانده و ضد دین و مردم تا تلاش برای رفع استضعاف از همهٔ نقاط دور و نزدیک در این کشور.
نشانهٔ پیوند عمیق روحانیت و مردم، دلسوزی آنها برای یکدیگر است. یکی، در پی خدمت به دیگری است و دیگری، پشتیبان آن یکی در برابر بدخواهان و ظالمان.
این روزهای تلخ نیز میگذرد و صادقتر از هرچیزی، وعده خداوند است: «و اَمّا ما یَنفَعُ الناسَ فیَمکُثُ فی الارضِ».